از فاطمه پرسیدم و قلبش ضـربان شد
از دایـــره پرسیدم و از قطـــر دوان شد
از قافیه پرسیدم و چون شعر روان شد
از حادثه پرسیدم و گویا ... نگــران شد
از دشمن مـولا بپرسیدم علـی کیست؟
از یاور مــولا بپرسیدم علـــــی کیست؟
از محشر کبری بپرسیدم علی کیست؟
از نوبت دلـها بپرسیدم علــــی کیست؟
تا نام علی بردم و دشمن شده گریان
تا نام علی بردم و آن دوست غزلخوان
تا نام علی بردم و محشر شده حیران
تا نام علی بردم و دل گشــته پریشان
جن و ملک و عــرش نماید به علی ناز
هم دشمن سرکَش نماید به علی ناز
ما مردم این فرش چه گوییم ... همانا
آن خالق این عــرش نماید به علی ناز